بیشترین چیزی که می تواند اذیت کند و گند بزند این است که من هیچ گه خاصی نیستم. گه خاصی نبودن فاجعه است. فکر می کنید خوب است ادا در بیاورم که بله ، من فلان گه هستم؟
فاطی می گوید هیچ کس گه خاصی نیست. چرا جانم هست.
دلم نان سیر می خاهد.
دارم آهنگ گوش می دهم و به این فکر می کنم که چه بنویسم؟ هیچ وقت در وبلاگ نویسی به این مرجله نرسیده بودم. مرحله ای که فکر کنم "خب؟حالا چه بنویسم؟"
و واقعن کار زشتیست. اینکه برای اینکه چیزی نوشته باشم بنویسم.
فاطی بیاید . بنشینیم. کس شعر بگوییم . من دیگر به هبچ چیز فکر نکنم. حتا خودِ لا مصبش.