عادت کردم

این حال من است

عادت کردم

این حال من است

خب...؟ که چی؟

مادر فکر می کند چون طراحیَم خوب نیست ناراحتم. نارحتم اما نه به خاطر این مسئله . حتا نه به خاطر اینکه فلفل (پرنده ی نازنینم) از من می ترسد .

حالا حتمن باید دلیل داشته باشم؟ خب ناراحتم. تازه گریه هم می کنم . تازه کسی را هم که دوستش دارم دیگر خیلی وقت است که گم شده . شاید اصلن مرده.

انقدر هم بد است همینجوری ناراحت باشی . بد تر اینکه همه بگویند خب که چی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://سقوط از برج تنهايي

سلام. سخت نگیر ...کاش می شد مجبورت کرد هر روز بنویسی چون خیلی خوبی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد